اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زیر

نویسه گردانی: ZYR
زیر. (ع اِ) (از «زور») گویک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکمه . (شرح قاموس فارسی ). || کتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس فارسی ) (اقرب الموارد). || خم بزرگ قاراندود. (منتهی الارب ) ۞ (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبوی کلان .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خوی و عادت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عقل و رای . و حرف ثانی بای موحده هم آمده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) ۞ (از ناظم الاطباء). رجوع به زَبْر شود. || مردی که سخن گفتن و همنشینی با زنان دوست داردنه بنظر بدی ، یستوی فیه المذکر و المؤنث او خاص بهم . ج ، اَزوار، زیَرة، اَزیار. || تار باریک تر رودجامه یا یک تار رودجامه باریک باشد یا گنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زیر قیصران . [ رِ ق َ / ق ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوایی از موسیقی . نام لحنی از موسیقی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مطربان ساعت بساعت...
زیر شلواری. پای جامه، پی جامه پیژامه، پیژام. پیژامه یا پاجامه[۱]‌ یا پای‌جامه، شلوار راحتی‌ای است که جزو تنپوش خواب بوده و ترجیحاً هنگام خواب و گاهی ب...
خط زیر نگین . [ خ َطْ طِ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوشته زیر نگین انگشتری : شود در صفحه ٔ خاتم خط زیر نگین نامم میرابوالقاسم موس...
زیر از میانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) ۞ کنایه از زبون بودن و بد بودن باشد. (برهان ). یعنی زبون . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از زبون باشد. (ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نانِ زیر کباب. الف. نانی است که در زیر کبابِ پخته شده بوده و در اثر چکیده های چرب کباب خیس گشته. این نان بخاطر لذیذ بودن و کمیابی اش، به نسبتِ به کباب...
زبر زیر کردن . [ زَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واژگون ساختن بناء. ویران ساختن خانه . برهم زدن وضع و حالتی . باطل ساختن نقشه . از بین بردن آرام...
طبل زیر گلیم. مثالِی در اشاره به کتمان راز مکشوف/مشهود. -طبل زیر گلیم کوفتن یا زدن؛ کنایه از پنهان داشتن امری است که آن ظاهر و هویدا بود و شهرت یافته ...
مراقبت کردن «مراقبت کردن» در پارسی به درازنای تاریخ، آرش های گوناگون و تا اندازه ای ناروشن یافته است؛ یکی از آن ها با اندک چشم پوشی، همتراز «نگهبان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.