زیر از میانه . [ اَ ن َ
/ ن ِ ] (ص مرکب )
۞ کنایه از زبون بودن و بد بودن باشد. (برهان ). یعنی زبون . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از زبون باشد. (انجمن آرا). بمعنی چیز زبون کمتر از حد وسط است . (انجمن آرا) (آنندراج ). زبون و سست و ناتوان و خوار و پست و درمانده . (ناظم الاطباء)
: اسبی چنانکه دانی زیر از میانه زیر
از کاهلی که بود نه سکسک نه راهوار
۞ .
انوری (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا).
آنکو نخواست قدر ترا برتر از فلک
کارش چو کار خادم زیر از میانه باد.
کمال اسماعیل (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا).
رجوع به زیرمیانه شود.