گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زین الدین نویسه گردانی: ZYN ʼLDYN زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن نجیم . رجوع به ابن نجیم ۞ در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 1 ص 349 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلور است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 515 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف... زین الدین زین الدین . [ زِ نُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش مرکزی شهرستان مشهد واقع است و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی... زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن زین الدین بن علی المعبری الملیباری . از علماء قرن دهم هجری . او راست : ارشاد العباد الی سبی... زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن علی بن احمد العاملی الجبعی . رجوع به شهید ثانی شود. زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی . از طرفداران «احیاءالعلوم » بود و احادیث این کتاب را بیرون آورد و راجع به... زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) تایبادی . والی ملک ولایت و هادی راه هدایت درزمان ملوک کرت بوده ، امیر تیمور به وی ارادت داشته در توزک ... زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) حدیثی . حاجی خلیفه در ذیل طوالع الانوار آرد: شرحه الحدیثی و هو الشیخ الامام رکن الدین ابوالحسن علی المعروف... زین الدین زین الدین . [زَ نُدْ دی ] (اِخ ) خوافی خراسانی . از اکابر مشایخ سلسله ٔ سهروردیه است . وی مرید شیخ عبدالرحمن نظری بوده و او مرید شیخ جمال ال... زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) سکزی ۞ . از اهل سیستان است و فاضلی ذي شأن در سخنوری و سخن رانی ... در صنایع و بدایع ماهر و اشعار نیکو از ا... زین الدین زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی . از علماء عرب که در سال 928 هَ . ق . به هرات رفت و مورد توجه درمشخان گشت و به منصب شیخ الاسلامی واق... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود