اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زین الدین

نویسه گردانی: ZYN ʼLDYN
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) حدیثی . حاجی خلیفه در ذیل طوالع الانوار آرد: شرحه الحدیثی و هو الشیخ الامام رکن الدین ابوالحسن علی المعروف بابن شیخ العربیة الموصلی . (کشف الظنون ج 2 ستون 1117).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) مجدالملک . نواده ٔ قاضی القضاة تاج الدین علی بن عبدالرزاق است . او ترک قضا کرد و در خدمت خوارزمشاه به شغل و...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) قرجه . رجوع به ذوالقدر زین الدین ... و ذوالقدریه شود.
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) قاسم بن قطلوبغا. متوفی به سال 879 هَ . ق . او راست : تقویم اللسان (در نحو). (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عال...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) عمربن سهلان ساوی . مؤلف کتاب بصائر نصیریه است که بنام نصیرالدین ابوالقاسم محمودبن ابی توبه ٔ مروزی وزی...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی نقی کمره ای . متولد به سال 958 و متوفی به سال 1060 هَ . ق . از علمای امامیه ٔ قرن دهم و یازدهم هجری ...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالسلام . او پس از فرار عزالدین عبدالعزیز (پسر اولجایتو) از طرف ایلخان مغول به حکومت فارس رسید و ...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی . از علماء عرب که در سال 928 هَ . ق . به هرات رفت و مورد توجه درمشخان گشت و به منصب شیخ الاسلامی واق...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) سکزی ۞ . از اهل سیستان است و فاضلی ذی شأن در سخنوری و سخن رانی ... در صنایع و بدایع ماهر و اشعار نیکو از ا...
زین الدین آمدی . [ زَ نُدْ دی ن ِ م ِ ] (اِخ ) علی بن احمدبن یوسف بن خضر آمِدی . رجوع به علی آمِدی شود.
قاضی زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی . قدوه ٔ اشراف علماء عرب و جامع اصناف فضل و ادب است . او به کمال امانت و دیانت موصوف و به غایت...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.