زین العابدین
نویسه گردانی:
ZYN ʼLʽABDYN
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مراغه ای . معاصر ناصرالدین شاه قاجار و نویسنده ٔ کتاب «ابراهیم بیک » در چگونگی اوضاع اجتماعی . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 373). او در اول جوانی به مسکو رفت و در آنجا شغل تجارت می ورزید و سپس به اسلامبول شد و مدتی نیز در آنجا به بازرگانی اشتغال داشت . او مردی نیکوسیرت و خیرخواه و وطن دوست بود و عمری طویل یافت و فرزندان خویش را برای تحصیل علم به اروپا فرستاد و من در سال 1330 هَ . ق . در اسلامبول درک صحبت او کردم و در آن وقت موی سر و محاسن و ابروی او سپید بود. مردی خوش محاوره ، با قیافت و ملاحتی جاذب و جالب و چندی بود که ترک تجارت کرده وتنها به تربیت اولاد خویش صرف وقت می کرد و او مؤلف کتاب مشهور موسوم به ابراهیم بیگ است و آن کتاب را دربیداری طبقه ٔ متوسط ایرانی اثری عظیم بود و او مسودات آن کتاب را به خانه ٔ خویش به من بنمود، در صندوقی ، و اوراقی بسیار نوشته و وانوشته ، و آن اوراق شاید نزدیک پنجاه برابر اصل کتاب بود، همه با خط او و هر کس با اندک مطالعه ٔ کتاب روشن می دید که این مسودات بی شک اصل مبیضه ای است که به چاپ رسیده بوده است و شکایت می کرد که بعض همکاران او از تجار، نسبت این کتاب را به اختر میدهند از حسد با آنکه انشاء این کتاب بااسلوب اختر تمایز آشکار دارد و نیز اختر خود صاحب مطبعه ٔ شخصی و متمول بود و کوچکترین اثر خویش را در حیات خود به طبع رسانید چگونه تصور می توان کرد که کتاب مزبور را بی آنکه من با او نسبت و قرابتی داشته باشم به من واگذارد. و وراث او از این معنی بی خبر باشندو برای من حکایت کرد که در جوانی آنگاه که به روسیه بود برای رهایی از اجحاف مأمورین سیاسی تبعیت روس پذیرفته بود و همیشه از این معنی متأثر و متألم بود و می گفت در فصول تابستان شعبه ای از تجارتخانه ٔ من در «کیسلاوتسکی » اقامتگاه تابستانی امپراطور و خاندان او بود و ملکه هفته ای چند بار برای خرید به حجره ٔ من می آمد. یک روز به من گفت ترا هیچ خواهشی از ما نیست ؟ من گفتم خواهش من امری است که شاید در حضور ملکه نوعی از بی ادبی و دلیری باشد. گفت با اینهمه بگو. گفتم : بزرگترین آرزوی من اینست که خطای گذشته ٔ خویش رامرمت کنم و بار دیگر به افتخار تبعیت ایران وطن خودنائل شوم و این امر برحسب قوانین دولت شما سخت مشکل است و در این وقت اشکهای چشم من فروریخت و ملکه بی اظهاری از حجره بیرون شد و در ماه دیگر اجازت تغییر تابعیت به من دادند. و از عجائب حال این مرد این بودکه هر بار نام ایران بر زبان می برد اشکهای او بر محاسن سپیدش جاری می گشت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن سیدکمال الدین . او در سال 872 هَ . ق . سیدعبداﷲ فرمانروای ساری را بکشت و بر مسند ایالت ساری متمکن گ...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرؤوف بن تاج العارفین بن علی الحدادی ثم المناوی القاهری . متصوف و فاضل . وی در قاهره به آمو...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن محیی الدین ، حفید قاضی زکریابن محمد الانصاری السنیکی (1001 - 1068 هَ . ق .). مردی فاضل و اهل مصر بو...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) جنابذی . او نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود و او را به ملازمت امیر تیمور آورد... و از ...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) شیروانی . صاحب «کتاب بستان السیاحه » که در تاریخ 1247 هَ . ق . تحریر یافت . او شیعه و از دراویش نعمةاللهی...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع ). رجوع به ابوالحسن در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 2 ص 665 شود...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) علی بن زین الدین محمود. او مدتی در معظمات مهمات دیوانی مدخل داشت و در اوایل حال به وزارت امیر محمد ب...
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مظفری . از پادشاهان آل مظفر و فرزند شاه شجاع است که پس از پدر به سلطنت رسید (786 هَ . ق .). پسرعمش شاه...
شاه زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مجاهدالدین علی فرزند شاه شجاع . بدین توضیح که پس از درگذشت شاه شجاع در سال 785 هَ . ق . یا در سا...
علی زین العابدین . [ ع َ ی ِ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن شیخ بن عبداﷲبن شیخ بن عبداﷲ عیدروس . مشهور به زین العابدین . وی ادیب و شاعر و ...