زینت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرایش کردن و پیراستن و بزک کردن . (ناظم الاطباء). آراستن و پیراستن کسی یا چیزی را
: نه از بهر خود می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج .
سعدی (بوستان ).
بهار آمد و زینت باغ کرد
خزان را از این رهگذر داغ کرد.
ملاطغرا (از آنندراج ).
رجوع به زینت و دیگر ترکیبهای آن شود.