ژاژ درائیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . ژاژ خائیدن . رجوع به ژاژ خائیدن شود
: کسی که ژاژ دراید به درگهی
۞ نشود
که چربگویان آنجا شوند کندزبان .
۞ فرخی .
چرا گر چون من است او همچو من بر صدر ننشیند
وگر نی چون بجوید نان و خیره ژاژ بدراید.
ناصرخسرو.