اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سآمت

نویسه گردانی: SʼAMT
سآمت . [ س َ م َ ] (ع اِمص ) بستوه آمدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). معلوم شدن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : اشتغال بشرح احوال بر یک کتاب فایت گرداند و به ملالت و سآمت رساند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 357). از ملازمت دیوان ملامت و سآمت شامل شده . (جهانگشای جوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) مولای حبیب بن خراش تمیمی صحابی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95). در قاموس الاعلام گوید: وی و حبیب بن خرا...
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) نصربن خویش . مکنی به ابوالقسم . وی از مردم بغداد است و از او حکایت کرده اند که چهل حج به جای آوردم و در آن با کسی ...
صامت: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سنسکریت موکا mukA می باشد. *** فانکو آدینات
حرف صامت . [ ح َ ف ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفی است که تنها در موقع آغاز تلفظ صوت و یا نهایت تلفظ صوت موجود گردد. پس عارض بر صوت نبا...
حروف صامت . [ ح ُ ف ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف مصمته و حرف صامت شود.
ساکت و صامت . [ ک ِ ت ُم ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خاموش و آرام . صم بکم .
صامت انصاری . [ م ِ ت ِ اَ ] (اِخ ) صحابی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95) درقاموس الاعلام گوید: فرزند وی ثابت از او روایت کند.
صامت بروجردی . [ م ِ ت ِ ب ُ ج ِ ] (اِخ ) نام او محمدباقر فرزند پنجشنبه و متخلص به صامت است . وی به سال 1263 هَ . ق . در بروجرد متولد و بدانج...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.