اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساحت

نویسه گردانی: SAḤT
ساحت . [ ح َ ] (ع اِ) ساحة. میان سرای . گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای . فراخای خانه . صحن خانه . حیاط. ج ، ساح . سوح . ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار جنوبی است و غربی . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 31). بر در ودیوار مقصوره که با جانب ساحت پانزده درگاه است و درهای بتکلف بر آنجای نهاده . (سفرنامه ص 32). بر ساحت مسجد، نه بردکان جائی است چندانکه مسجدی کوچک بر جانب شمالی که آن را چون حظیره ساخته اند. (سفرنامه ص 40). || فضای مکان و ناحیه . (غیاث اللغات ). ساحت هر چیز. عرصه . میدان . ناحیه . محوطه :
وان پول سدیور ز همه باز عجب تر
کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا.

عنصری .


تا قله ٔ مازل نشود ساحت کشمیر
تا ساحت کشمر نشود قله ٔ مازل .

رافعی .


شد پر نگارساحت باغ ، ای نگار من
در نوبهار می بده ای نوبهار من .

مسعودسعد.


در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه
ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه .

خاقانی .


مگر بساحت گیتی نماند بوی وفا
که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا.

خاقانی .


ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش
شاید از خضرای نه چرخش معسکر ساختند.

خاقانی .


چون فرودید چار گوشه ٔ کاخ
ساحتی دید چون بهشت فراخ .

نظامی .


در مقر عز و ساحت و دولت خویش قرار گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 275).
رضوان مگر سراچه ٔ فردوس برگشاد
کاین حوریان بساحت دنیی خزیده اند.

سعدی (بدایع).


خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه ٔ میدان تو باد.

حافظ.


|| درگاه . (ترجمان القرآن ). پیش در. آستانه : و هر بنا که بر قاعده ٔ عدل و احسان قرار گیرد... اگر از تقلب احوال در وی اثری ظاهر نگردد و دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر ماند بدیع ننماید. (کلیله و دمنه ).
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست .

خاقانی (دیوان ص 78).


ساحت شرف او قبله ٔ آمال و کعبه ٔ سؤال شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 363).
ما را که ره دهد به سراپرده ٔ وصال
ای باد صبحدم خبری بر به ساحتش .

سعدی (طیبات ).


- برائت ساحت ؛ بیگناهی . برائت از گناهی که بکسی نسبت میدهند : دمنه دانست که اگر این سخن بر شتربه ظاهر کند در حال برائت ساحت ... خویش معلوم گرداند. (کلیله و دمنه ). دعوی برائت ساحت خویش میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 359). ساحت او از این تهمت بری است .
- بری ساحت ؛ بری الساحة. بر کنار. برائت ساحت داشتن :
رنج ز فریاد بری ساحت است
درعقب رنج بسی راحت است .

نظامی (مخزن الاسرار).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
محل ظهور مرتبه ای از وجود هر پدیده
ثاهت . [ هََ ] (ع اِ) حلقوم . || آنچه جنبان باشد از حلقوم . مَلاذة. || بن دندان . || غلاف دل .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.