ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || ...
خوش ساخت .[ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) آنچه ساختمان خوب دارد. آنچه با ساختمان نیکو است . چیزی که ساختمانش محکم و زیباست . || خوش ترکیب . خ...
ساخت آماج . (اِ مرکب ) گاوآهن . جفت . سپار. مجموع آهن جفت . فَدان . فَدّان . (منتهی الارب ).
ساز و ساخت . [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آلات و ادوات . ساز و آلت . ساز و سامان . قِتب ساز و ساخت آبکش . (منتهی الارب ). || سامان و رخت و ...
ساخت و ساز. [ ت ُ ] (اِمص مرکب ) آمادگی . کارساختگی . عدت . (منتهی الارب ).
ساخت و پاخت . [ ت ُ ] (اِ مص مرکب ، از اتباع ) از اتباع . پل و پخت . قراری نامشروع گونه به خفا. قرارهای محرمانه ٔ دو تن با یکدیگر. قرارداد نه...
ساخت و پاخت کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به امری و بیشتر امری نابوجه با هم قرارگذشتن .