سادی
نویسه گردانی:
SADY
سادی . (ع ص ، اِ) ششم . گویند جاء فلان سادساً و سادیاً و ساتاً، فمن قال سادساً بناه علی السدس ، و من قال ساتاً بناء علی لفظ ست ، و من قال سادیاً بالیاء ابدل السین یاء. (منتهی الارب در ماده ٔ «س ت ت ») (آنندراج ).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
سادی . (ع ص ) شتر مهمل و بخود گذاشته شده ، مر واحد و جمع راست . (منتهی الارب در ماده ٔ «س دی »).
سعدی . [ س ُ دا ] (ع ص ) مؤنث اسعد. (منتهی الارب ).
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی ، نویسنده و گوینده ٔ بزرگ قرن هفتم . وی در شیراز به کسب علم پرداخت و سپس به بغد...
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) میرعلیشیر نویسد: مولانا سعدی مشهدی بوده و به کاسه گری منسوب و این مطلع از اوست :ز بهر قطع هستی حیله از صدجای انگیزم مگ...
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 619 تن سکنه و آب آن ازچشمه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 230 تن سکنه و آب از چشمه و محصول آن غلات میباشد. (از فرهنگ ...
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 1010تن سکنه و آب آن از رودخانه جراحی است . محصول : غلات ،بر...
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) ده بزرگی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در سه هزارگزی شمال خاور شیراز. هوای آن معتدل و دارای 2008 تن سکن...
صادی . (ع ص ) نعت فاعلی از صدی . تشنه . || خرمابن دراز بی آب مانده . ج ، صوادی . (منتهی الارب ).
صعدی . [ ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صعدة. رجوع به صعدة شود.