اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سارغ

نویسه گردانی: SARḠ
سارغ . [ رَ / رِ ] (اِ) چادرشب . سفره . بقچه . (فرهنگ گیلکی ) (فرهنگ لارستانی ). رجوع به سارخ ، سارغ ، سارق ، ساروغ ، ساروق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: تونی کانسین tuni kānsin (تونی؛ دری) (کانس از اوستایی: kānstara سلاح با پسوند «ین»)***فانکو آدینات 09163657861
سارق الید. [ رِ قُل ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) ضعیف الید و کم زور. (ناظم الاطباء).
سارق عادل . [ ؟ دِ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم ، وی در مبادی احوال شحنه ٔ دارالسلام بغداد بود. بعد از آن نوکر سلیمان بیگ شد و روز بروز مهم او...
سارق اوغلان . [ رِ اُ ] (اِخ ) از امرای مغول در قرن نهم هجری است . در حبیب السیر آمده : در همین ماه (شوال 824 هَ . ق .) شیر محمد اوغلان و س...
سارق عمراویرات . [ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم و از هواخواهان سلطان احمد جلایری است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 17 شود.
سارق محمدترکمان . [ ؟ م ُ ح َم ْ م َ دِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) از امرای قرن هشتم است و هنگام یورش تیمور در اوایل ماه رمضان 795 با حشم خود در دشت ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.