اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساروان

نویسه گردانی: SARWʼN
ساروان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده ٔ شتر باشد. چه در فارسی «با» را به «واو» تبدیل میکنند. (برهان ). شتربان . اشتربان . اشتروان . شتروان . شتردار. جمال . حفیظ. حداء. خائل :
بفرمود تا ساروان دو هزار
بیاورد اشتر برِ شهریار.

فردوسی .


شتربود بردشت ده کاروان
بهر کاروان بریکی ساروان .

فردوسی .


بدستور فرمود تا ساروان
هیون آرد از دشت صد کاروان .

فردوسی .


زده خیمه گردش بسی ساروان
گله ساخته ز اشتران کاروان .

اسدی (گرشاسبنامه ).


رجوع به ساربان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ساروان . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان از گوزکانان ) اندر کوهها. و مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بیوفا و خونخواره واندر می...
ساروان . (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 9500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 12500 گزی خاور راه شوسه ٔ مهابا...
صاروان . [ ] (اِ) ۞ لوف صغیر است . (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به صارة شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.