ساز
نویسه گردانی:
SAZ
ساز. (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 14 هزارگزی جنوب خاوری مرزبانی . و 2 هزارگزی گنداب . دامنه ، سردسیر، آب آن ازچشمه . محصول آن غلات ، حبوبات ، ذرت ، پنبه ، توتون و لبنیات است ، 170 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی گلیم و جاجیم بافی در آن معمول است راه مالرو دارد و در فصل خشکی از کالیان اتومبیل بدان توان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غالیه ساز. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) آن که غالیه سازد. خوشبوی ساز. عطار. غالیه سای : زآن غالیه دان شکرانگیزمه غالیه ساز و گل شکرریز.نظامی .
فرنگی ساز. [ ف َ رَ ] (نف مرکب ) هر صنعت گری که بطرز اروپائی مصنوع خود را بسازد. || (ن مف مرکب ) هر مصنوعی که دقیق و بشیوه ٔ اروپائیان ساخ...
فرهنگ ساز. [ ف َ هََ ] (نف مرکب ) فرهنگدان . فرهنگی . دانشمند و خردمند : هم از چند چیزش بپرسید بازچنین گفت کای پیر فرهنگ ساز. اسدی .رجوع به فر...
ساز گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) دمساز شدن . هماهنگ شدن . سازوار آمدن .- ساز گرفتن با ساز کسی ؛ بساز او رقصیدن : شما ساز گیرید باساز اوی گذر...
ساز نوروز. [ زِن َ / ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ساختگی و اسباب نوروز. (رشیدی ). سامان و ساختگی و سرانجام نوروز باشداز اشربه و اطعمه و البس...
سازدولاب . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از آلات موسیقی قدیم از سازهای زهی (ذوات الاوتار) است که از نظر شکل و ابعاد بی شباهت به دهل...
ساز فولاد. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از آلات موسیقی است که دارای سی و پنج لوح بوده و از هر لوح آهنگی حامل میشده است . (ازمجله...
ساز کمانی . [ زِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آلت موسیقی از ذوات الاوتار که آن را با کمان (آرشه ) ۞ نوازند چون رباب و کمانچه و غژک و ویلن...
بهانه ساز. [ ب َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) بهانه فروش . بهانه سازنده . عذرآورنده . (فرهنگ فارسی معین ). || پوزش آورنده . (ناظم الاطباء). || ادعای ...
پرخاش ساز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پرخاشجوی . آماده ٔ جنگ : بصید هزبران پرخاش سازکمند اژدهائی دهن کرده باز.سعدی .