اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساز گرفتن

نویسه گردانی: SAZ GRFTN
ساز گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) دمساز شدن . هماهنگ شدن . سازوار آمدن .
- ساز گرفتن با ساز کسی ؛ بساز او رقصیدن :
شما ساز گیرید باساز اوی
گذرنیست بر گردش راز اوی .

فردوسی .


- ساز گرفتن کاری ؛ انتظام یافتن و بسامان شدن آن .
بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی
که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز.

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.