ساز و نهاد. [ زُ ن ِ
/ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وضع و حال .قرار کار. بنای کار. ساخت . ساز و آئین
: جهان را چنین است ساز و نهاد
ز یک دست بستد بدیگر بداد.
فردوسی .
جهان را چنین است سازو نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد.
فردوسی .
بگفت این و بهرام یل جان بداد
جهان را چنین است ساز و نهاد.
فردوسی .
رجوع به ساز شود.