اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساغر

نویسه گردانی: SAḠR
ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص (میرزا) عبدالرحیم از شاعران نیمه ٔ اول قرن سیزدهم است . وی پسر میرزا سعید، کلانتر سراب وگرمرود و از میرزایان مشهور و منشیان چیزفهم آذربایجان بوده و تحصیل کمالات از عربیه و ادبیه در دارالسلطنه ٔ تبریز کرده است . ادیبی زبان دان و حریفی نکته پرور و سخن شناس است و خط شکسته را با شیوه ای که داشت پاکیزه مینوشت گاهگاهی شعر میگفته ، این بیت از اوست :
گویند چرا شکوه به داور نرساند
من راه ندارم بجز از دادرسی چند.

از نگارستان دارا (از دانشمندان آذربایجان ص 171).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ساغر بر تارک کشیدن . [ غ َ ب َ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساغر بر سر کشیدن . شراب خوردن بیکبار چنانکه از آن چیزی نماند. یا بکمال شوق و رغبت...
ساغر به کف برنهادن . [ غ َ ب ِ ک َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ساغر برگرفتن . ساغر بدست گرفتن . آغاز میگساری کردن : زواره چو ساغر ۞ بکف بر...
صاغر. [ غ ِ ] (ع ص ) مرد خوار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، صاغرون ، صاغرین ، صَغَرة : حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون . (قرآن 29/9)....
صاغر. [ غ َ ] (اِ) ساغر. پیاله ٔ شراب خواری بزرگ .
صعقر. [ ص ُ ق َ ] (ع اِ)بیضه های ماهی . (منتهی الارب ). و رجوع به صعفر شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.