اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساغر خوردن

نویسه گردانی: SAḠR ḴWRDN
ساغر خوردن . [ غ َ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . (آنندراج ). ساغر زدن . ساغرکشیدن . ساغر نوشیدن . جام یا پیاله نوشیدن . (استینگاس ). باده خوردن . می خوردن :
من خاک پای آنکسم کز خون دل ساغر خورد
تا راز دل ساغر چرا هردم بلب می آورد؟

سلمان ساوجی (از آنندراج ).


در روز ابر باید ساغرشمرده خوردن
یعنی بود برابر با قطره های باران .

کلیم کاشی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.