اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساکن شدن

نویسه گردانی: SAKN ŠDN
ساکن شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسکن گرفتن . مستقر شدن . جای گرفتن :
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود در کن فکان .

مولوی .


|| ایستادن :
ساکن نمیشود نفسی آب چشم من
کاین درد عاشقی به ملامت فزون شود.

سعدی (خواتیم ).


|| تسکین یافتن . آرام گرفتن :
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم .

سعدی (طیبات ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تب ساکن شدن . [ ت َ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکن شدن تب ، قطع شدن تب . صاحب آنندراج آرد: تب ساکن شدن به چیزی بمعنی تب ریختن : حرص از ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.