اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سالار

نویسه گردانی: SALAR
سالار. (اِخ ) ابن وشمگیر پسر وشمگیر زیاری است و بسال 330 هَ . ق . ابوعلی سپهسالار خراسان او را بگروگان برد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 420 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کارخانه سالار. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 5هزارگزی باختر شوسه ٔ برو...
سالار السلطنه . [ رُس ْ س َ طَ ن َ ](اِخ ) نصرةالدین میرزا فرزند ناصرالدین شاه بود وی در شعر و موسیقی دست داشت و بسال 1333 هَ . ش . پس ازیک ...
حسن آباد سالار. [ ح َ س َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور در 18هزارگزی شمال فدیشه جلگه و معتدل و سکنه ٔ...
علی رکاب سالار. [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بغدادی جوهری ، ملقّب به علم الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علم الدین جوهری شود.
میرعزیزی سالار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری کوزران با 200 تن سکنه . آب آن از ر...
وستریوشان سالار. [ وَ ] (پهلوی ، اِ مرکب ) وزیر کشاورزی در عهدساسانی . در تاریخ طبری وستریوشان سلار آمده . (فرهنگ فارسی معین از تاریخ بلعمی چ ...
اخترماران سالار. [ اَ ت َ ] (اِ مرکب ) از طبقاتی که در دربار ساسانیان نفوذ داشتند، ستاره شناسان [ اخترماران ] را باید شمرد که رئیس آنان اخترما...
سالار بیت الحرام . [ رِ ب َ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) مقصود حضرت پیغمبر(ص ) است . (از فرهنگ نفیسی ذیل سالار). کنایه از حضرت رسالت صلوات اﷲ علیه و آل...
اخترشماران سالار. [ اَ ت َش ُ ] (اِ مرکب ) رئیس ستاره شماران . اخترماران سالار.
واستریوشان سالار. [ ت ِ ] (پهلوی ، اِ مرکب ) رئیس طبقه ٔ کشاورزان در زمان ساسانی . واستریوش بذ. هتخشبد. || رئیس مالیات ارضی . || رئیس صنعتگر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.