سال خرد. [ خ ُ ] (ص مرکب ) قلب خردسال . (آنندراج )
: گریان بیاد روی تو رفتم از این جهان
چون طفل سال خرد که گریان بخواب شد.
محمد قلی سلیم (از آنندراج ).
|| کنایه از کهنه و دیرینه و پیر
: چنارسال خرد و سرو نوخیز
بهم نشناختی بیننده ای نیز.
عرفی (از آنندراج ).
رجوع به سالخورده شود.