گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سالوس نویسه گردانی: SALWS سالوس . (اِخ ) ۞ شهری است از ایتالیا سابقاً حاکم نشین ایالتی از مارکیزات ۞ بوده است و بسال 1142 م . بنیاد نهاده شد و دارای 16000 تن سکنه است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی سالوس سالوس . (ص ) از فارسی تعریب شده بمعنی خادع . (دزی ج 1ص 622، از حاشیه برهان قاطع چ معین ). مردم چرب زبان وظاهرنما و فریب دهنده و مکار و محیل... سالوس سالوس . (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع در 47 هزار و پانصدگزی جنوب باختری مهاباد و 34هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاب... سالوس سالوس . (اِخ ) سالوش . رجوع به چالوس شود. سالوس گر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. سالوس کاری این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. سالوس فروش سالوس فروش . [ ف ُ] (نف مرکب ) دغل باز. مکار. فریب دهنده . (اشتنگاس ). سالوس فروشی سالوس فروشی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) فریب . چرب زبانی . (اشتنگاس ). سالوس کردن سالوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیله کردن . مکر ورزیدن . فریب دادن : دگر شوخ چشمی و سالوس کردالا تا نپنداری افسوس کرد.سعدی (بوستان ). خرقه ٔ سالوس خرقه ٔ سالوس . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرقه ای که صوفیان ظاهری فقط بجهت سالوسی و ریا بر تن کنند. خرقه ٔ ریا : دلم ز صو... سالوس ورزیدن سالوس ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) مکر کردن . حیله کردن . ریا کردن : گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشودتا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.حافظ. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود