اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سامان گرفتن

نویسه گردانی: SAMAN GRFTN
سامان گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )پایان پذیرفتن . سر و صورتی بخود گرفتن :
گرچه سامان جهان اندر خرد باشد خرد
تا از او سامان نگیرد سخت بی سامان بود.

عنصری .


هر چه کردم تا ببینم روی او سامان نشد
کار چون من عاشقی هرگز کجا سامان گرفت .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.