سامری
نویسه گردانی:
SAMRY
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) سرهنگی بود از سرهنگان دیلمان و او از بزرگان مصر بود و دعوت مصر پذیرفته او را امیرجلیل سید معتمد از شام نوشتندی و بسامیری پیش المنتصر باﷲ فرستاد و از او مدد خواست و او را قائم مقام خلیفه و سلطان طغرل بیک تحویل داد. رجوع به تاریخ گزیده ص 354، 355 شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ابراهیم سامری . [ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) ملقب بشمس الحکما. از اطبا و رجال دولت صلاح الدین ایوبی . مهذب الدین یوسف بن ابی سعید سامری شاگرد او بوده...
ابراهیم سامری . [ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن خلف سامری . از اطبای مشهور دوره ٔ اسلام در قرن ششم هجری . مذهب عیسوی داشته و شاگرد رضی الدین...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.