سامری
نویسه گردانی:
SAMRY
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن علی سامری مکنی به ابوالفرج وزیر المستکفی بود اما حکمی نداشت و وزارت او زود منقضی گشت و یکی از شعرا او را به این ابیات هجو کرد:
الاَّن ان کفرالمقتر رزقه
قالوا کفرن فخف عذاب النار
أأکون رجلی مرکبی و جنیبتی
خفی علی ذل بذاک و عار
و السرمن رأئی فی اصطبله
مأیتا عتیق فاره ِمختار
کلب حمار فالخیول و کاتب
فطن یضیق به کراء حمار
أناقد دهشت فعرفونی أنتم
هذا من الانصاف فی الاقدار.
بعد از آن احوال خلافت مضطرب شد و رونقی نماند و بولییان استیلاءکلی یافتند. وزیر از جانب خود مرتب میکردند و اعمال در تصرف ایشان بود و جهت اخراجات خلفاء چیزی مقرر گردانیدند. (تجارب السلف ص 222).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ابراهیم سامری . [ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) ملقب بشمس الحکما. از اطبا و رجال دولت صلاح الدین ایوبی . مهذب الدین یوسف بن ابی سعید سامری شاگرد او بوده...
ابراهیم سامری . [ اِ م ِ م ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن خلف سامری . از اطبای مشهور دوره ٔ اسلام در قرن ششم هجری . مذهب عیسوی داشته و شاگرد رضی الدین...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.