سبت
نویسه گردانی:
SBT
سبت . [ س ِ ] (اِخ ) نهر السبت . نهری است در زمین اندلس و آن را بدین جهت نهرالسبت خوانند که جز در روز شنبه گذار ندهد و بر کنارش مردی از مس ساخته بر سینه اش نوشته که اینجا گذار مکنید والا امکان رجوع نباشد. (نزهة القلوب ص 289).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ثبت . [ ث َ ب َ ] (ع اِ) ثبات و قیام . له ثَبَت ٌ عندالحملة. || دلیل . حجت : لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت . || مرد ثقه : فلان ثبت من الأث...
ثبت . [ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) در اصطلاح درایه رجوع به متقن شود.
سبط. [ س َ ] (ع مص ) فروهشته گردیدن موی . (منتهی الارب ). استرسال موی و آن ضد جعد است . (از اقرب الموارد). فرخال شدن موی . (تاج المصادر بیه...
سبط. [ س َ ] (ع ص ) موی فروهشته . نقیض مجعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): شعری سبط؛ موی شیو. (مهذب الاسماء). دراز. (منتهی الارب ). طویل . ج ، سِ...
سبط. [ س َ ب َ ] (ع ص ) تر و تازه از گیاه نصی و نبات آن مانند نبات ارزن و آن نیکو مرعا است و از بیخ آن غرواشه ٔ بافندگان سازند. ۞ سَبَط...
سبط. [ س ِ ] ۞ (ع اِ) فرزندزاده خواه اولاد از پسر باشد خواه از دختر. (آنندراج ) (غیاث ). نواسه . (مهذب الاسماء) نبسه . نبیسه . پسر پسر. (زمخشری...
سبط. [ س ِ ب ِ ] (معرب ، اِ) تعریبی از شود، سبزی معروف . (المعرب جوالیقی ). شبث . (دزی ج 1 ص 625).
سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن التعاویذی محمدبن عبیداﷲ ابوالفتح بن التعاویذی . رجوع به ابن تعاویذی شود.
سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن الجوزی یوسف بن قیزاوغلی بن عبداﷲ ترکی حنبلی حنفی بغدادی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالمظفر. عالمی مورخ و فقی...
سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن حجر (828 - 899 هَ . ق .)، ابن حجر یوسف بن شاهین کرکی ملقب به ابومحاسن جمال الدین سبط احمدبن حجر العسقلانی . مورخ ، ف...