اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبز

نویسه گردانی: SBZ
سبز. [ س َ ] (اِخ ) نام شهر کش است . رجوع به کش و رجوع به فهرست حبیب السیر ج 3 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
برم سبز. [ ب َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔآن 600 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلا...
تپه سبز. [ ت َپ ْ پ َ س َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در سی و سه هزارگزی شمال باختری کرمانشاه ...
تخت سبز. [ ت َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایوه در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که در پنجاه وهشت گزی خاور ایزه قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر ا...
تغار سبز. [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) غضاره . (بحر الجواهر). قسمی خزف که عرب آن را غضارة گوید.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به غضاره شود.
چادر سبز. [ دَ / دُ رِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چادر. چادری برنگ سبز: طاق ،... چادر سبز. (منتهی الارب ). || کنایه است از حجاب شب ...
چاه سبز. [ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حاجی آباد ایزد خواست بخش داراب شهرستان فسا که در 144 هزارگزی جنوب داراب واقع شده و 20 تن ...
حسن سبز. [ ح ُ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ملیح . حسن سبزه : حسن سبزی به خط سبز مرا کرد اسیردام همرنگ زمین بود گرفتار شدم .غنی (...
سبز آخور. [ س َ خُرْ ] (اِ مرکب ) آنجا که آب و گیاه بسیار باشد. کنایه از جایگاه نعمت فراخ و روزی گشاده . (گنجینه ٔ گنجوی ) : که او را شه چین...
زاج سبز. [ ج ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج آهن و رجوع بدان کلمه و زاج اخضر و مفردات ابن بیطار شود.
زاغ سبز. [ غ ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج سبز شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.