سبع
نویسه گردانی:
SBʽ
سبع. [ س َ ] (ع مص ) سبع قوم ؛ هفتم ایشان گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هفت یک مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ). سبع قوم ؛ سبعمال ایشان گرفتن . (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || دشنام دادن و عیب کردن یا بدندان گزیدن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبع فلان ؛ هدف قرار دادن (تیر انداختن ) و ترساندن وی را. دشنام دادن و عیب گرفتن و خرده گیری کردن از کسی بگفتار زشت . بدندان گزیدن او را چون درندگان . (از متن اللغة). سبع گرگ ؛ تیر انداختن آن را یا ترسانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبع گرگ گوسپند را؛ شکار کردن آن را و آنگاه خوردن . (از متن اللغة). گرفتن گرگ گوسپند را. (منتهی الارب ). شکار کردن آن را. (از اقرب الموارد). سبع حبل ؛ هفت تو تابیدن رسن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هفت لا کردن رسن را. (از متن اللغة). سبع چیز؛ بدزدیدن آن را. (منتهی الارب ). سرقت کردن آن را. (اقرب الموارد) (متن اللغة). سبعت الایام له ؛ هفت روز را برای او تمام و کامل کردم . (ناظم الاطباء). سبع کسی مولود را؛ تراشیدن سر وی و ذبح کردن برای او در مدت هفت روز. هفت روز را برای کسی تمام و کامل کار کردن ، سبع الایام له . (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کهلان بن سباء. [ ک َ ن ِ ن ِ س َ ب َءْ ] (اِخ ) از اولاد یعرب و جد جاهلی قدیم است . «بنوهمدان » و «ازد» و «طی ٔ»و «مذحج » از نسل او هستند. کهلان ...