اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبعة

نویسه گردانی: SBʽ
سبعة. [ س َ ع َ / س َ ب َ ع َ ] ۞ (ع عدد، ص ، اِ) هفت . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56). عدد بین شش و هشت و آن برای معدود مذکر است بر خلاف قیاس . (از اقرب الموارد):سبعة رجال ؛ هفت مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- اقالیم سبعه ؛ هفت کشور. (مؤلف ).
- حکمای سبعه ؛ از آن جمله اند: بیاس ۞ ، پیتاکوس ۞ ، کله اوبول ۞ ، میزون ۞ ، خیلن ۞ ، سلن ۞ . رجوع به سیر حکمت در اروپا ص 3 شود.
- وزن سبعة ؛ هفت مثقال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): اخذت منه مائة درهم وزن سبعة؛ مقصود این است که هر ده درهم آن هفت مثقال است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صباح . [ ص ُ ] (اِخ ) ابن قیس . ابن عبدربه گوید: وی ازمردم کنده است . (العقد الفرید ج 3 ص 341).
صباح . [ ] (اِخ ) ابن مثنی . وی از کتاب عمربن عبدالعزیز اموی است . جهشیاری از عبداﷲبن صالح کاتب آرد که نامه ای از عمربن عبدالعزیز به عیا...
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابی حازم احمسی . تابعی است .
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن هذیل . وی برادر امام زفر فقیه است . (منتهی الارب ).
قراء سبعه . [ ق ُرْ را ءِ س َ ع َ / ع ِ ](اِخ ) مراد از قراء سبعه ، امامان مشهور قرأات هستند که در تنظیم قرآن و نقطه گذاری آن و تجوید قرائت ا...
محال سبعه .[ م َ ل ِ س َ ع َ ] ۞ (اِخ ) رجوع به محال هفتگانه و جغرافی غرب ایران ص 115 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خوش صباح . [ خوَش ْ/ خُش ْ ص َ ] (ص مرکب ) خوب رو. || کنایه ازاسب عربی نیکوشمایل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
حروف سبعه . [ ح ُ ف ِ س َ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح بهائیان ، هفت حرف کلمه ٔ «علیمحمد» که نام باب است به این نام خواند...
حسن صباح . [ ح َ س َ ن ِ ص َب ْ با ] (اِخ ) از داعیان فرقه ٔ نزاریه ٔاسماعیلیان در الموت قزوین است . بعد از وفات المستنصر فاطمی میان دو فرزند ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.