سبق . [ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص
56).
ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذرا
سخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین .
مسعودسعد.
-
سبق خدمت ؛ سابقه ٔ خدمت . خدمتگذاری
: بسبق خدمت و فرمانپذیری بی چرا و چون
ملک را در وزارت چون نبی را یار در غارم .
سوزنی .
|| جبعل (در گرو)
: سبق بیچون و چگونه و معنوی
سابق و مسبوق دیدی بی دوی .
مولوی .
سبق رحمت راست و این از زحمت است
چشم بد محصول قهر و لعنت است .
مولوی .