سبک
نویسه گردانی:
SBK
سبک . [ س ِ ب ِ ] (اِ) پرنده ای است عاشق و طالب نور آفتاب و این غیر از شب پره است چه این ، روزها بجانب قرص آفتاب پرواز کند. (برهان ). جانوری است پرنده که بخلاف شپّره عاشق نور آفتاب باشد. (الفاظ الادویه ).
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سبک عقل . [س َ ب ُ ع َ ] (ص مرکب ) تنک خرد. سخیف . بی خرد. کم عقل .
سبک فهم . [ س َ ب ُ ف َ ] (ص مرکب / نف مرکب ) تیزخاطر. فَهِم : اَحْوَذّی ؛ مرد سبک فهم و تیزخاطر. (منتهی الارب ).
سبک قدر. [ س َ ب ُ ق َ ] (ص مرکب ) سبکسر و کم قدر. (ناظم الاطباء).
سبک گام . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) تیزرو و مسافر سریعالسّیر. (ناظم الاطباء) : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند از این سبک گامی ، گران انجامی ، بادپایی...
سبک لقا. [ س َ ب ُ ل ِ ] (ص مرکب ) مردم سبک روح را گویند، یعنی شخصی که مطیع و فرمان بردار و گشاده رو باشد و ترش رو و مقبوض نباشد و ملاقاتش زود...
سبک مغز. [ س َ ب ُ م َ ] (ص مرکب ) بیعقل و بی وقار. (غیاث ) (آنندراج ). سبک سر و سبکسار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 207). سفیه . ابله . کم خرد. احمق . جل...
سبک همت . [ س َ ب ُ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) کم همت . (آنندراج ). بی همت . (ناظم الاطباء) : دست تنها زین جهان برداشتن دون همتی است پشت پایی بر...
سبک یاب . [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) زودفهم . تیزفهم . سریعالانتقال : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبک یاب و آسان رو و تیزپوی .اسدی .
سبک پری . [ س َ ب ُ پ َ ] (حامص مرکب ) تیز پریدن . تیزروی : تیزتر از کبوتری برج ببرج می پردبیضه ٔ زر همی نهد دربدر از سبکپری .خاقانی .
سبک پوی . [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) تیزرونده . تندرو : از اندیشه ٔ دل سبک پوی ترز رای خردمند ره جوی تر.اسدی .