سبک پر. [ س َ ب ُ پ َ ] (نف مرکب ) تیزپرواز. (آنندراج ). تیزپر. تیزرو. مسرع
: نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر ما
بسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است .
ناصرخسرو.
ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ
آن چابکی که در پر باز سبکپر است .
اثیر اخسیکتی .
بس سبکپر مپر ای مرغ که می نامه بری
تا ز رخ پای ترا خرده ٔ زر بربندم .
خاقانی .
روان شد در هوا باز سبکپر
جهان خالی شد از کبک و کبوتر.
نظامی .
از آن باغ سبکپرمانده پر داغ
جهان تاریک بر وی چون پر زاغ .
نظامی .