سبک خیز. [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم جلد و تند و زودخیز. (برهان ). کنایه از مرد چست و چالاک که در سرانجام دادن کارها متوقف نشود. و اطلاق آن بر سایر حیوانات نیز آمده . (آنندراج ). کنایه از مردم جلد و آن را سبک دست نیز گویند. (انجمن آرا). چُست : امراءة القی ؛ زن چست سبک خیز. (منتهی الارب )
: شیر سخت بزرگ و سبک خیز و قوی بود. (تاریخ بیهقی ).
سپه همچو آهو سبک خیز شد
سپهبد چو یوز از پسش تیز شد.
اسدی .
دگرباره بختم سبک خیز شد
نشاط دلم بر سخن تیز شد.
نظامی .
صبح گران خسب سبک خیز شد
دشنه بدست از پی خونریز شد.
نظامی .
بصحرا ز مرغان سبک خیزتر
بدریا در از ماهیان تیزتر.
نظامی .