اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبیل

نویسه گردانی: SBYL
سبیل . [ س ِ ] (اِ) پیپ ۞ . چپق خرد. شَطَب . دمی . قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست . رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل » ۞ ، فریزندی و یرنی «سئبل » ۞ ، نطنزی «سئبیل » ۞ ، سمنانی «سابیل » ۞، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی «سابیل » ۞ ، شهمیرزادی «سبئل » ۞ . مأخوذ از «سبله »، موهایی که بر زبر لب بالا روید. بروت . شارب . سبلت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).بروت . موهای درشتی که بر لب زبرین بعض حیوانات چون موش و گربه و غیره باشد. || آرایشی که از وسمه یا وسمه و سرمه و غیره زنان بتقلید مردان در پشت لب کنند : تا شبهت برخیزد که همه ٔ ناصبیان با سبیلهای بسوهان بکرده اند. (کتاب النقض ص 391).
- سبیل چخماقی ؛آنکه بروت دنباله برگشته بسوی بالا دارد. (مؤلف ).
- سبیل کلفت ؛ آنکه سبیلی انبوه دارد.
- سبیل گنده ؛ آنکه بروتی کلان دارد :
تو زینب خواهر حسینی
ای نره خر سبیل گنده .

ایرج میرزا.


- امثال :
سبیل کسی را چرب کردن ؛ به او چیزی دادن . رشوه دادن .
سبیلهای کسی آویزان شدن ؛ عدم رضایت از چهره ٔ او مشهود گشتن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ابناء سبیل . [ اَ ءِ س َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ج ِ ابن سبیل . ابناءالسبیل .
سبیل بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) مفت و رایگان و مجانی بودن . مباح بودن هر کس را : و به بردع درختان تود سبیل است بسیار. (حدود العالم ).پ...
سبیل کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برایگان دراختیار همه گذاشتن . مباح ساختن بر همه : خرکیمخت گاه کرده ۞ سبیل بر گروگان شب رود در باب ...
خط ریش. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عِذار. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف ). به انگلیسی whisker عذار. [ ع ِ ] (ع اِ) افسار ستور. (منتهی الار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.