سپر داشتن . [ س ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) مدافع قرار دادن کسی یا چیزی را
: سیاوش مرا چون پدر داشتی
به پیش بدیها سپر داشتی .
فردوسی .
پیش جان تو سپر کرده ست یزدان تَنْت را
تو چرا جان را همی داری به پیش تن سپر.
ناصرخسرو.
|| مجهز بدفاع بودن
: سلیح دیو لعین است بر تو فرج و گلو
به پیش این دو سلیحت همی سپر دارد.
ناصرخسرو.