اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سپری کردن

نویسه گردانی: SPRY KRDN
سپری کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرداخته کردن . ساختن : یا رب مرگ مرا از این دیوان و پریان پنهان کن تا آن مسجد سپری کند و تمام کند، پس خدای عزوجل دعای او اجابت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). || تمام کردن . به انتها رساندن . بکمال رساندن . پایان دادن :
بتا نخواهم گفتن تمام مدح ترا
که شرم دارد خورشید اگر کنم سپری .

رودکی .


از بعد آن کیخسرو دل بر آن نهاد که یکبارگی کار افراسیاب سپری کند و چهار لشکر بزرگ ساخت . (مجمل التواریخ ). || رهاندن . نجات دادن :
سپری کرد توانند ترا زآتش تیز
چون همی زیر قدم گردن کیوان سپرند.

؟


|| گذراندن . طی کردن : گفتا وزیر ملک چین بودم و عمر در خدمت او سپری کردم . (مجمل التواریخ ). || نابود کردن . تارومار کردن : چون خروش بوق شنیدی بیرون آی تا سپاه دشمن سپری کنیم . (مجمل التواریخ ). امراء، کمر بندگی دربستند تابه فر دولت او دشمنان را سپری کردند. (مجمل التواریخ ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.