سپری گردیدن . [ س ِ پ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . به انتها رسیدن . پایان یافتن
: و این بیابان هرگز سپری نگردد. (مجمل التواریخ ). فرشته ای او را خوشه ای انگور داد... و گفتا نگر تا بدین هیچ نگزینی که ترا بسنده باشد و هرگز سپری نگردد. (مجمل التواریخ ).
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری
باشد که بلای عشق گرددسپری .
سعدی .