سپنجی سرای . [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا. (غیاث ) (آنندراج )
: ترا شهریارا جزاین است جای
نماند کس اندر سپنجی سرای .
فردوسی .
چو این چار گوهر بجای آمدند
زبهر سپنجی سرای آمدند.
فردوسی .
رها کن ز چنگ این سپنجی سرای
که پرمایه تر زین ترا هست جای .
فردوسی .
اگرچند بسیار مانی بجای
هم آخر سر آید سپنجی سرای .
اسدی .
رجوع به سپنج و سپنجی شود.
|| کلبه ٔ فالیزبانان و دشتبانان که بسیارسست و بی ثبات باشد چرا که سه پنج کنایه از سه پنج روز که مدت قلیل است . (غیاث ). رجوع به سپنج و سپنجی شود.