اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سپه کش

نویسه گردانی: SPH KŠ
سپه کش . [ س ِ پ َه ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سرلشکر. لشکرکش . (شرفنامه ). کشنده ٔ سپاه . سردار سپاه . سپهبد :
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه تیغها برکشید از نیام .

فردوسی .


سپه کش چو رستم گو پیلتن
بیک دست خنجر بدیگر کفن .

فردوسی .


سپه کش بود گاه کینه دلیر
دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر.

فردوسی .


سپه کشان پسران راز بهر خدمت او
همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر.

فرخی .


بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش
بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران .

فرخی .


سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر
که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر.

اسدی .


سپه را که چون او سپه کش بود
چه پیش آب دریا چه آتش بود.

اسدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.