اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ستاره زدن

نویسه گردانی: STARH ZDN
ستاره زدن . [ س ِ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) قبه و خیمه و خرگاه برپای کردن . (آنندراج ) : بر سر رستم ستاره زده بودند که او را سایه همی داشت ، باد برآمد و آن سایه بان بر آن افکند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
یکی خیمه ٔ پرنیان ساخته
ستاره زده جای پرداخته .

فردوسی .


دهی دید خوش دل بدو رام کرد
ستاره زد آنجا و آرام کرد.

اسدی .


فلک فزون شود ار لشکرش ستاره زنند
زمین کم آید اگر دامن خیام کشند.

ابورجائی غزنوی (از آنندراج ).


و رجوع به ستاره شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.