سجده آوردن . [ س َ
/ س ِ دَ
/دِ وَ دَ ] (مص مرکب ) سجده کردن . سجود
: صد هزاران بحر و ماهی در وجود
سجده آرد پیش آن دریای جود.
مولوی .
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او درسجده گاه .
مثنوی .
|| خاضع شدن . مطیع شدن
: بزرگوار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان .
انوری (از آنندراج ).