سجده گاه . [ س َ
/ س ِ دَ
/ دِ ] (اِ مرکب ) قبله . (ترجمان القرآن ). مسجد. جای سجده . قبله گاه که در آنجا پیشانی بخاک نهند تواضع را
: شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک
همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز.
سوزنی .
ساعتی در خدای خود نالید
روی در سجده گاه خود مالید.
نظامی .
رفت در مسجد سوی محراب شد
سجده گاه از اشک شه پر آب شد.
مولوی .
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه .
(مثنوی ).
سجده گاه هفت اقلیم است مسندگاه تو
قبله ٔ هفت آسمانست آسمان آفتاب .
عرفی (از آنندراج ).