سحت
نویسه گردانی:
SḤT
سحت . [ س َ ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه . || برد سحت ؛ سردی سخت . || دمه سحت ؛ خون او رایگان است . || ماله سحت ؛مال او رایگان است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سحت . [ س َ] (ع مص ) حرام ورزیدن . (منتهی الارب ). کسب کردن از مال سُحْت . (اقرب الموارد). || از بیخ بر کندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموار...
سحت . [ س ُ / س ُ ح ُ ] (ع اِ) حرام و هر کسب بد که موجب عار وننگ باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ) ...
سحط. [ س َ ] (ع مص ) گلو بریدن بشتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): سحطه و شحطه ؛ ای ذبحه او خنقه . (نشوء اللغة ص 20). || گلو گرفتن طعام ...
صحت . [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ، اِمص ) تن درست شدن . (مصادر زوزنی ). هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ثهت . [ ث َ هََ ] (ع مص ) ثَهات . خواندن وبانگ کردن .
صحت مند. [ ص ِح ْ ح َ م َ] (ص مرکب ) صحیح المزاج . تندرست . رجوع به صحت شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صحت نامه . [ ص ِح ْ ح َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قولی است در علم موسیقی ساخته ٔ نصیرالدین طوسی . (غیاث اللغات ) : صددل بیمار کرد انباز تصنیف سخن ...