سحی
نویسه گردانی:
SḤY
سحی . [ س َح ْی ْ ] (ع مص )خراشیدن گل را و رندیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گل از زمین خاریدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || رندیدن کاغذ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کاویدن ، خدرک آتش را. (منتهی الارب ). || ستردن موی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به بیل خاک و گل را برکندن از زمین . (منتهی الارب ). || مهر کردن نامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): سحی الکتاب . (اقرب الموارد). رجوع به سحا شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سهی پایه . [س َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کشیده . راست بالا : درختی سهی پایه در باغ شرع زمینی به اصل آسمانی به فرع .نظامی .
سهی سرو. [ س َ س َرْوْ ] (اِ مرکب ) سرو راست . سرو کشیده . || قامت بلند. قامت راست : سهی سروش از خم کمان دار شدتهی گنجش از در گران بار شد. ...
سهی قامت .[ س َ م َ ] (ص مرکب ) بلندبالا. بلندقامت : شنیدم سهی قامت سیم تن که میرفت و میگفت با خویشتن .سعدی .