اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سحیم

نویسه گردانی: SḤYM
سحیم . [ س ُ ح َ ](اِخ ) شاعری رقیق الشعر است . وی بنده ای عجمی الاصل واز مردم نوبه است . بنی الحسحاس که بطنی از بنی اسدند او را بخریدند و سحیم در میان آنان نشأت یافت . تولد او در اوایل عصر پیغمبر(ص ) است . پیغمبر(ص ) او را دیده و شعر وی او را خوش آمد و تا اواخر خلافت عثمان زنده بود. بنوالحسحاس بدان جهت که سحیم در شعر با زنان آنان معاشقت میورزید او را کشتند. قتل او در حدودسال 40 هَ . ق . است . (از الاعلام زرکلی چ 1 ص 358).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سحیم . [ س َ ] (ع اِ) نام درختی است . (اقرب الموارد).
سحیم . [ س ُ ح َ ] (ع اِ) خیک . (منتهی الارب ).
سحیم . [ س َ ] (اِخ ) ابن مرةبن الدؤل بن حنیفه . جدی جاهلی است . فرزندان او بطنی از بکربن وائل از عدنانیه اند. (الاعلام زرکلی چ 1 ص 359)...
سحیم . [ س ُ ح َ ] (اِخ ) ابن وثیل ریاحی یربوعی .شاعری مخضرم است (کسی که عهد جاهلی و اسلام را دیده باشد). قریب یکصد سال بزیست و در قوم ...
سحیم . [ س ُ ح َ ] (اِخ ) عامربن حفص ملقب به ابوالیقظان است . رجوع به ابوالیقظان و رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 461 شود.
سهیم . [ س َ ] (ع ص ) شریک و صاحب حصه . (آنندراج ) (غیاث ). هم بهره . (از دهار). انباز. صاحب بخش .
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ارمان ermān (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.