سخت گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف تنگ گرفتن . (آنندراج ). الزام کردن بکاری .ناچار کردن از کاری . در مضیقه گذاشتن
: و ایشان [ رسولان پرویز ] سخت گرفتند بر پیغامبر پاسخ کردن [ نامه ٔ پرویز را ]. (مجمل التواریخ و القصص ).
نخواهد دل که تاج و تخت گیرم
نخواهم من که با دل سخت گیرم .
نظامی .
کسان بر خورند از جوانی و بخت
که با زیردستان نگیرند سخت .
سعدی .
که بر من نکردند سختی بسی
که من سخت نگرفتمی بر کسی .
سعدی .
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش .
حافظ.