سختی کش . [ س َ ک َ
/ ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که بر گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما صبر تواند کرد. یا... آنکه جان او از متابعت مکدر نشود. (آنندراج ). آنکه بر اثر عمل رنج ورزیده شده باشد
: با مردم بیابانی و سختی کش بر گرما و سرما صبر توانیم کرد. (تاریخ بیهقی ).
عزم رفتنْش حقیقت شد سبحان اﷲ
که هنوز این دل سختی کش من جان دارد.
سیدحسن غزنوی .
وآنکه به دریا در سختی کش است
نعل در آتش که بیابان خوش است .
نظامی .
|| دلاور و بهادر. (ناظم الاطباء). کاردیده
: بیا تا بگردیم میدان خوش است
ببینیم کز ما که سختی کش است .
نظامی .
چو روسان سختی کش سخت مغز
فریبی شنیدند از اینگونه نغز.
نظامی .
تنی چند بگزیدعیاروش
کماندار و سختی کش و سخت کش .
نظامی .