اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سخره گرفتن

نویسه گردانی: SḴRH GRFTN
سخره گرفتن . [ س ُ رَ / رِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به بیگاری گرفتن :
دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت
چوبهایم چه دوی از پس این دیو بهیم .

ناصرخسرو.


او نداندکه ترا عشق چنین سخره گرفت
خویش را رسوا زنهار مکن گو نکنم .

مسعودسعد.


چون لاشه ٔ تو سخره گرفتند بر تو چرخ
منت بنزل یک تن تنها برافکند.

خاقانی .


چون اسب ترا سخره گرفتند یکی دان
خشک آخور و تر سبزه چه در بند چرایی .

خاقانی .


گفت شنیدم که شتر را به سخره میگیرند. (سعدی ). || بزور و جبر گرفتن . جبر کردن . (ناظم الاطباء).
- سخره گیر ؛ بمعنی بیگار گیرنده :
بر هر گناه سخره ٔ دیوم بخیرخیر
یا رب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
به بیگاری گرفتن ، بی مزد از کسی کار کشیدن ، در زبان عوام به اشتباه به معنای مسخره کردن استفاده می شود در حالیکه سخره کردن معنای استهزاء می دهد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.