اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سخن گزار

نویسه گردانی: SḴN GZʼR
سخن گزار. [ س ُخ َ گ ُ ] (نف مرکب ) سخنگو. ناطق . سخنور :
تا از برای گفت شنود است خلق را
گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار.

سوزنی .


زرین سخن سوار صفت کرده عسجدی
کلک هنروری را چون شد سخن گزار.

سوزنی .


حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمتست
از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو.

حافظ.


|| مترجم :
قیدافه خوانده ام که زنی بود پادشاه
اسکندر آمدش برسولی سخن گزار.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.