سد
نویسه گردانی:
SD
سد. [ س ُدد ] (اِخ ) اصطخری گوید: قریه ٔبزرگی است در دوفرسخی ری . دوازده هزار باغ معروف دارد و همچنین هر روز در این قریه یکصد و بیست گوسپند و دوازده گاو نر و ماده ذبح کنند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سد زهک . [ س َدْ دِ زَ هََ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
سد کرج . [ س َدْ دِ ک َ رَ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
علی سد. [ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه ، شهرستان سنندج . این ده مشهور به علی سرخ است . رجوع به علی سرخ شود. (...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سد کردن . [ س َک َ دَ ] (مص مرکب ) بستن و استوار کردن : از چه کنی سد در داد و ستدفایده در داد و ستد میرسد. ایرج میرزا.رجوع به سد شود.
سد کرخه . [ س َدْ دِ ک َ خ َ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
سد قناة. [ س ُدْ دُ ق َ ] (اِخ ) نام وادیی است در نزدیکی مدینة که آبش به شعیبه می ریزد. (از معجم البلدان ). وادیی است که در وادی شعیبة میر...
سد قناة. [ س ُدْ دُ ق َ ] (اِخ ) بندی است که عبداﷲبن عمروبن عثمان آن را بسته . (منتهی الارب ).
سد بستن . [ س َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن سد در پیش رودی و مانند آن برای نشستن آب به اراضی اطراف . رجوع به سد شود.